loading...

Zabane-elm Publication / Bojnord North Khorasan

Content extracted from http://zabaneelm-en.blog.ir/rss/?1740318134

بازدید : 7
يکشنبه 23 فروردين 1404 زمان : 2:11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 7
يکشنبه 23 فروردين 1404 زمان : 2:11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 8
يکشنبه 23 فروردين 1404 زمان : 15:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 7
يکشنبه 23 فروردين 1404 زمان : 15:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 7
يکشنبه 23 فروردين 1404 زمان : 15:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

Zabane-elm Publication / Bojnord North Khorasan
هنوز در حیطه زبان بیست‌سالگی‌ام می‌نویسم

محمود حسینی‌زاد، داستان‌نویس و مترجم کشورمان گفت: زبانم طی این همه سال تغییراتی کرده ولی در حیطهزبانی خودم بوده و هنوز در حیطه همان زبان بیست‌سالگی‌ام می‌نویسم.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران( ایبنامحمود حسینی‌زاد زاده ۱۹ فروردین ۱۳۲۵، نمایشنامه‌نویس، نویسنده، منتقد ادبی و مترجم ادبیات آلمانی است که سریال پرمخاطب «زخم کاری» براساس رمان «بیست زخم کاری» وی نوشته شده است. در مقام نویسنده تا به حال چهار مجموعه داستان و یک رمان منتشر کرده و در مقام مترجمی‌پرکار آثار متعددی از ادبیات آلمانی٬ از جمله نمایشنامه‌های برتولت برشت، داستان‌ها و رمان‌های یودیت هرمان، رمان‌های پلیسی فریدریش دورنمات و داستان‌ها و رمان‌ها و نمایشنامه‌هایی از اینگو شولتسه، پتراشتام، فالک ریشتر و هینر مولر از وی عرضه شده است. در ادامه گفت‌وگوی ما را با این مترجم ایرانی ساکن آلمان به مناسبت زادروزش می‌خوانید.

ادبیات معاصر ایران در سال‌های اخیر با دگرگونی‌های گوناگونی مواجه بوده است؛ از زبان و فرم گرفته تا دغدغه‌های اجتماعی. ارزیابی شما از وضعیت کنونی ادبیات داستانی ایران چیست؟

دگرگونی در زبان نویسندگان طبیعی است. با پیشرفت زمان همه‌چیز پیشرفت می‌کند و متحول می‌شود از جمله زبان، روشنفکر و هنرمند و هنوز هم اگر بخواهیم یکی دو رمان شاخص ادبیات معاصرمان را نام ببریم، مسلماً از کارهای دهه ۴۰ و ۵۰ نمونه می‌آوریم. ادبیات ما سال‌هاست به دلایل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در حال گذراندن تجربه است و تا زمانی که نویسنده‌های ما با یک کار شناخته می‌شوند نمی‌توان نظری داد. باید بگذاریم تا نویسنده‌هایی پیدا شوند که در کارنامه‌شان دست کم چهار یا پنج کار درست و حسابی داشته باشند.

به نظر شما، در جامعه امروز ایران، ادبیات داستانی چه جایگاهی دارد؟

جایگاه خاصی ندارد جز شعر که همیشه جایگاه خاص و خوب خودش را دارد، ادبیات منثور جائی پیدا نکرده، نه سیاست این اجازه را می‌دهد و نه اقتصاد؛ سیاست که ممیزی و اقتصاد هم تنگی معیشت دارد.

داستان‌های شما همواره واجد فضایی خاص، گاه سرد و گاه درون‌گراست؛ فضایی که خواننده را به تأمل و سکوت وامی‌دارد. با توجه به این ویژگی، تا چه میزان از فضاهای داستانی شما برگرفته از تجربه زیستی‌تان است؟ و تا چه حد ریشه در نگاه انتقادی یا اجتماعی شما دارد؟

تجربه زیسته یا زندگی هر نویسنده در آثارش نقش دارد و اگر می‌شنویم که فلان نویسنده کاملاً با نظم کار می‌کند و از ساعت ۸ تا ۱۶ بر اساس یک سازماندهی و برنامه خاصی پشت میزش می‌نشیند و می‌نویسد باز هم می‌دانیم که در آن نظم و انضباط تجربه‌ها و دیده‌های نویسنده و زندگی شخصی اش تاثیرگذار است. حالا شاید یکی تجربه‌هایش را پرطمطراق و با جمله‌بندی‌های طولانی و مفصل بیان کند و نویسنده‌ای دیگر فضایی تجریدی، موجز و خشک خلق کند. من در دسته دوم جا دارم و مایلم تا خواننده و مخاطب در پی بردن به تجربه‌های من در لابه‌لای نوشته‌هایم سهیم باشد.

شخصیت‌های داستانی‌تان اغلب در کشاکش درونی، سکوت و فاصله گرفتن از جهان پیرامون ترسیم می‌شوند. آیا این نوع شخصیت‌پردازی بازتابی از نوعی دیدگاه فلسفی یا روان‌شناختی خاص شما به انسان معاصر است؟

در یک فضای بسته، بی‌تنش و شاید سرد و خشک می‌توان خواننده را واداشت تا حرف اصلی نویسنده را درک کند. وقتی می‌خواهم درباره بارش باران بنویسم اگر در سه صفحه ریزش باران را توصیف کنم جز اینکه خواننده را گیج کنم و وادارم که از دریچه نگاه من باران را ببیند کاری نکرده‌ام. باید در کمترین کلمات بگویم باران می‌آید و خواننده خودش تجربه‌اش را با تجربه من یکی کند. باید مهلتی بدهم تا با هم تجربه‌ای جدید خلق کنیم.

در آثارتان با زنانی مواجه می‌شویم که پیچیدگی روانی دارند و از کلیشه‌های رایج فاصله گرفته‌اند. در خلق این شخصیت‌ها، آیا تلاشی آگاهانه برای ارائه تصویری نو از زنان در ادبیات معاصر بوده است؟

همیشه خواسته‌ام تا شخصیت‌های داستانم چه زن، چه مرد و چه کودک را به گونه‌ای که هستند و ما می‌شناسیم معرفی کنم. اصلاً موافق خلق ابرمرد یا ابرزن نیستم. آدم‌هایی را خلق می‌کنم که دغدغه‌های همه‌مان را دارند و در همین دنیا و جامعه هستند، روی ابرها زندگی نمی‌کنند و دو پای‌شان روی زمین است. بار اضافی به آنها تحمیل نمی‌کنم.

هنوز در حیطه زبان بیست‌سالگی‌ام می‌نویسم

از نخستین داستان‌های کوتاه شما که در مجموعه «سیاهی چسبناک شب» خوانده‌ایم تا آثار متأخرتر، می‌توان نوعی تحول در زبان و نگاه را مشاهده کرد. شما خود این سیر تطور را چگونه تحلیل می‌کنید؟

اولین نوشته چاپ شده از من مقدمه‌ام بر ترجمه «ادبیات از نظر گورکی» بود که سال ۵۷ منتشر شد. هنوز هم وقتی آن مقدمه را می‌خوانم، می‌بینم که زبان من است! حیطه و چارچوب زبان من در آن مقدمه کوتاه با زبان امروزم تفاوت چندانی پیدا نکرده؛ البته که پخته‌تر شده، صیقل خورده، ولی هنوز همان ایجاز و کوتاهی و عدم پایبندی بر قواعد دستوری را دارد. زبان من از «سیاهی چسبناک شب» تا «سرش را گذاشت روی فلز سرد» و «بیست زخم کاری» متحول شده ولی در همان حیطه زبانی خاص خودم بوده و می‌توانم بگویم هنوز در حیطهزبان بیست‌سالگی‌ام می‌نویسم.

شخصیت‌های داستانی شما معمولاً پیچیدگی روانی و چندلایه دارند. اگر امکان داشت یکی از آنها را به دنیای واقعی دعوت کنید، کدام شخصیت را انتخاب می‌کردید و چرا؟

همه‌شان را دعوت می‌کردم. گذشته و تجربه‌ها مهم هستند و پس آن آدم‌ها هم مهم بوده‌اند ولی از نظر احساسی مادرم و پدرم و دو بچه‌ای را که از دست دادم دعوت می‌کردم.

ترجمه ادبی نیازمند تسلط زبانی، ولی بیش از آن، نیازمند درک عمیق از روح اثر است. چه عواملی باعث شد که به‌طور ویژه به ترجمه ادبیات آلمانی علاقه‌مند شوید و این مسیر را برگزینید؟

چون در آلمان درس خوانده‌ام، ترجیح دادم ادبیات آلمانی را ترجمه کنم. از همان جوانی به ادبیات علاقه داشتم و زیاد می‌خواندم لاجرم با رفتن به آلمان با ادبیات آنجا آشنا شدم. زبان آلمانی‌ها، فرهنگ‌شان و محیط زندگی‌شان را می‌شناسم و در مجموع آشنایی با زبان و فرهنگ آلمانی مرا به این سمت سوق داد.

هنوز در حیطه زبان بیست‌سالگی‌ام می‌نویسم

ترجمه برخی متون ادبی به دلیل ساختار زبانی یا فرهنگی خاص، با دشواری‌هایی همراه است. در میان آثاری که ترجمه کرده‌اید، کدام‌یک برایتان چالش‌برانگیزتر بوده و دلیل آنچه بوده است؟

علاقه بسیار زیادم به فیلم و سینما از همان دوران دبستان و نوجوانی باعث شد تا همیشه و از همان زمان به ادبیات روز علاقه داشته باشم. تاثیر ابراهیم گلستان واقعاً برمی‌گردد به سال‌های اول دبیرستان و علاقه‌ام به همینگوی نیز به همان سال‌ها اختصاص دارد. در ترجمه هم از همان دوران دانشجویی سراغ معاصرها رفته‌ام. برای همین در ترجمه در درک اثر، دنیا و فضاسازی نویسنده چالشی ندارم. ادبیاتی که ترجمه می‌کنم از دوران و از آدم‌هایی می‌گوید که می‌شناسم. از میان ترجمه‌های اخیرم نمایشنامه‌ای از هینر مولر بوده که فخامت زبانی خاص آن مرا با چالش مواجه کرد. «فیلوکتت» را هینر مولر براساس نمایشنامه‌ای از یونان باستان نوشته و تلاشش نشان دادن اوضاع سیاسی در آلمان شرقی و تحت حکومت کمونیست‌ها در آن قالب بود. بود. این اثر اولین نمایشنامه از مجموعه بازخوانی‌های هینر مولر از تراژدی‌های یونان باستان با نگاه به وضعیت سیاسی آلمان شرقی است که من در فهم بعضی جاها مشکل داشتم. مشکل بعدی هم زبان والای هیند مولر و نثر شاعرانه‌اش بود. همچنین می‌توانم به ترجمه «اتاق لودویگ» نوشته آلویس هوچنیگ اشاره کنم که به دوران اشغال اتریش توسط نازی‌ها می‌پردازد و ناچار شدم برای ترجمه دقیق اثر چندین بار با نویسنده ملاقات کنم. کتاب چالش‌برانگیز دیگر نیز ترجمه «اورستیا» بود. کارگردان آلمانی پتر اشتاین این نمایشنامه طولانی آیسخلوس را بازنویسی مدرنی کرده و ترجمه‌اش ساده بود یعنی زبان امرزی برای یک نمایشنامه کلاسیک انتخاب شده بود.

برخی نویسندگان معتقدند که ترجمه می‌تواند ناخودآگاه بر سبک نوشتنشان تأثیر بگذارد. آیا شما نیز چنین تأثیری را تجربه کرده‌اید؟ اگر بله، این تأثیر را در کدام جنبه‌ها بیشتر احساس می‌کنید؟

در ترجمه این گونه نیست که کتاب را بخوانیم و بگذریم. با گوشه و کنار متن کلنجار می‌رویم، وارد دنیای ادبی نویسنده می‌شویم و همین روی مترجم تاثیر می‌گذارد. در من نیز کلنجاررفتن با زبان آلمانی که زبانی دقیق با قواعد پیچیده است و تقابل آن با زبان انعطاف‌پذیر و شاعرانه فارسی تاثیرگذار بود.

آثار نویسندگانی چون دورنمات، اشتام و هرمان، از جمله ترجمه‌های مطرح شما هستند. چه وجوهی از سبک یا نگاه این نویسندگان برای شما جالب یا الهام‌بخش بوده است؟

من متنی را ترجمه می‌کنم که دوستش داشته باشم. زبان نقش اساسی دارد و بعد موضوع و من تجربه کرده‌ام که همان صفحه‌های ورودی یک رمان یا داستان می‌توانند روی انتخاب من موثر باشند. ادبیات شعاری و ادبیاتی که باید رمل و اسطرلاب انداخت تا به زوایایش پی برد در حوزه انتخاب‌های من قرارندارند، بلکه به ادبیاتی علاقه دارم که سروکارش با بشر و زندگی واقعی انسان‌هاست.

بازدید : 5
جمعه 21 فروردين 1404 زمان : 12:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 5
پنجشنبه 20 فروردين 1404 زمان : 12:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

Zabane-elm Publication / Bojnord North Khorasan
کتابخانه‌های عمومی؛ از نهاد دولتی تا پایگاهی مردمی

زینب زین‌الدینی پژوهشگر حوزه فرهنگ معتقد است؛ وابستگی کتابخانه‌های عمومی‌به منابع مالی دولتی، در شرایط اقتصادی فعلی، موجب محدودیت در تأمین منابع مالی پایدار و مانع پاسخگویی کتابخانه‌ها به نیازهای فرهنگی و آموزشی جامعه می‌شود.

سرویس مدیریت کتاب خبرگزاری کتاب ایران( ایبنا) _ زینب زین‌الدینی، کارشناس‌ارشد مدیریت فرهنگی و پژوهشگر حوزه فرهنگ و صنایع فرهنگی: کتابخانه‌های عمومی‌به‌عنوان یکی از مهم‌ترین ارکان فرهنگی هر جامعه، نقش کلیدی در ارتقای سطح آگاهی، تحصیلات و توسعه فرهنگی ایفا می‌کنند. این نهادها علاوه بر فراهم آوردن دسترسی آسان به منابع اطلاعاتی و کتاب‌ها، به عنوان مکانی برای آموزش، پژوهش و گفت‌وگو در زمینه‌های مختلف اجتماعی، علمی‌و فرهنگی عمل می‌کنند. وظایف کتابخانه‌های عمومی‌در جامعه تنها محدود به امانت‌دهی کتاب و منابع اطلاعاتی نیست، بلکه آن‌ها به‌عنوان مراکز فرهنگی و آموزشی می‌توانند در ارتقای سواد اطلاعاتی، ترویج مطالعه، حمایت از پژوهش‌های علمی‌و تقویت همبستگی اجتماعی مؤثر باشند. همچنین، کتابخانه‌های عمومی‌با ارائه برنامه‌ها و فعالیت‌های فرهنگی متنوع، بستری برای تعامل اجتماعی، افزایش مشارکت‌های مردمی‌و رشد فردی و جمعی در جامعه فراهم می‌آورند.

کتابخانه‌های عمومی‌در ایران به‌عنوان مراکزی حیاتی برای ترویج فرهنگ مطالعه و ارتقای آگاهی عمومی‌شناخته می‌شوند. با این حال، ساختار مدیریتی سنتی این نهادها و وابستگی شدید آن‌ها به منابع و دستورالعمل‌های دولتی، در بسیاری از موارد موجب محدودیت‌هایی در ارائه خدمات و ایجاد نوآوری‌های لازم در این مراکز شده است. این وضعیت به‌ویژه زمانی که نیاز به تغییرات سریع و انعطاف‌پذیری بیشتر در پاسخ به تحولات اجتماعی و فرهنگی احساس می‌شود، به مانعی برای رشد و تحول کتابخانه‌ها تبدیل می‌شود. در این شرایط، تغییر رویکرد کتابخانه‌ها از یک نهاد دولتی محدود به یک پایگاه مردمی‌با مشارکت فعال افراد و گروه‌های مختلف، می‌تواند نه‌تنها عملکرد این مراکز را بهبود بخشد، بلکه زمینه‌ساز نوآوری و پویایی بیشتر در ارائه خدمات کتابخانه‌ای شود.

مدیریت سنتی کتابخانه‌های عمومی، بر مبنای ساختارهای متمرکز دولتی است که در گذشته توانسته است خدمات پایه‌ای را به جامعه ارائه دهد؛ اما با تغییرات گسترده در نیازهای مخاطبان، پیشرفت فناوری‌های اطلاعاتی و تحولات فرهنگی در حوزه کتاب، این مدل مدیریتی به چالشی اساسی برای توسعه کتابخانه‌ها تبدیل شده است. یکی از چالش‌های بزرگ پیش‌روی کتابخانه‌های عمومی، وابستگی آن‌ها به منابع مالی دولتی است. در شرایط اقتصادی فعلی، این وابستگی نه‌تنها موجب محدودیت در تأمین منابع مالی پایدار برای به‌روزرسانی تجهیزات و توسعه خدمات می‌شود، بلکه موجب می‌شود کتابخانه‌ها نتوانند به‌طور مستقل به نیازهای فرهنگی و آموزشی جامعه پاسخ دهند. ساختار مدیریتی متمرکز و وابسته به نهادهای دولتی همچنین باعث کاهش انعطاف‌پذیری در پاسخگویی به نیازهای محلی می‌شود. کتابخانه‌ها در مناطق مختلف کشور با نیازهای متفاوتی مواجه هستند، اما سیاست‌گذاری‌های یکسان مانع از تطبیق خدمات آن‌ها با نیازهای خاص هر منطقه می‌شود. همچنین، تصمیمات متمرکز در بسیاری از مواقع فضای نوآوری را کاهش داده و امکان اجرای طرح‌های جدید و مبتکرانه را محدود می‌کند.

به‌طور کلی می‌توان گفت که مدیریت سنتی کتابخانه‌های عمومی‌با چالش‌های متعددی از جمله وابستگی شدید به بودجه‌های دولتی، تمرکزگرایی در سیاست‌گذاری، ضعف در مشارکت مردمی، کمبود نیروی انسانی متخصص، عقب‌ماندگی در بهره‌گیری از فناوری‌های نوین، کاهش مراجعه‌کنندگان و فرسودگی زیرساخت‌ها مواجه است. برای حل این چالش‌ها، لازم است رویکردهای نوین مدیریتی مبتنی بر مشارکت مردمی، استفاده از فناوری‌های نو، توسعه سیاست‌های ترویجی و بهبود زیرساخت‌های فیزیکی مورد توجه قرار گیرد. تحول در کتابخانه‌های عمومی‌تنها از طریق تغییر نگاه از یک نهاد دولتی بسته به یک مرکز فرهنگی پویا و مردمی‌امکان‌پذیر خواهد بود.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی نهاد کتابخانه‌های عمومی‌کشور، بر اساس آخرین آمار تا پایان بهمن‌ماه ۱۴۰۳، ۳۶۸۵ باب کتابخانه عمومی‌شامل ۲۸۱۵ باب کتابخانه نهادی، ۸۳۳ باب کتابخانه مشارکتی، ۳۷ باب کتابخانه مستقل و ۱۷۶ باب سالن مطالعه در سطح کشور به ارائه خدمات کتابخانه‌ای می‌پردازد. با این حال، مشکل اصلی کشور در حوزه کتابخانه‌ها در زمینه تجهیز کتابخانه‌ها به منابع جدید، تکنولوژی‌های مدرن و مدیریت مالی مناسب است. بسیاری از کتابخانه‌ها با کمبود بودجه مواجه‌اند که این امر مانع از خرید کتب جدید، تأمین تجهیزات سخت‌افزاری و نرم‌افزاری مناسب و بهبود خدمات به‌روز کتابخانه‌ها می‌شود.

مدیریت کتابخانه‌های عمومی‌در بسیاری از کشورها به سمت تغییرات قابل‌توجهی حرکت کرده است و کتابخانه‌هایی که با مشارکت مردم و نهادهای غیردولتی اداره می‌شوند، توانسته‌اند خدمات خود را گسترش دهند و به نیازهای متنوع جامعه پاسخ دهند. این تغییر رویکرد از دو جنبه اهمیت دارد: اولاً، کتابخانه‌هایی که با مشارکت جوامع محلی اداره می‌شوند، بهتر می‌توانند برنامه‌های متناسب با نیاز مخاطبان ارائه دهند و ثانیاً، جلب حمایت‌های مردمی‌و همکاری با نهادهای فرهنگی، امکان توسعه خدمات کتابخانه‌ای را حتی در شرایط محدودیت‌های مالی فراهم می‌آورد.

کتابخانه‌های عمومی؛ از نهاد دولتی تا پایگاهی مردمی

در سطح بین‌المللی، تجربه برخی کشورها نشان‌دهنده اثرات مثبت مشارکت مردمی‌در مدیریت کتابخانه‌های عمومی‌است. در انگلیس، بسیاری از کتابخانه‌های عمومی‌با همکاری داوطلبان اداره می‌شوند. این داوطلبان در برنامه‌های مختلف ازجمله مدیریت رویدادها، راهنمایی کاربران و ترویج کتابخوانی نقش دارند. در کانادا، مدل کتابخانه‌های جامعه‌محور به‌گونه‌ای طراحی شده است که ساکنان محلی در تصمیم‌گیری‌های کلان و سیاست‌گذاری‌های کتابخانه‌های عمومی‌مشارکت دارند. ایالات متحده نیز در برخی ایالت‌ها، مدل تعاونی برای اداره کتابخانه‌ها را اجرا کرده است که در آن، بودجه کتابخانه‌ها از طریق کمک‌های مردمی، حمایت سازمان‌های فرهنگی و همکاری با بخش خصوصی تأمین می‌شود.

با توجه به تجربیات جهانی برای گذار از یک نهاد صرفاً دولتی به یک پایگاه مردمی، می‌توان راهکارهای مختلفی را در نظر گرفت. یکی از این راهکارها، ایجاد هیئت‌های مشورتی مردمی‌در کنار مدیریت کتابخانه‌ها است. این هیئت‌ها می‌توانند شامل نمایندگانی از گروه‌های فرهنگی، نویسندگان، ناشران و کاربران فعال کتابخانه‌ها باشند تا در تصمیم‌گیری‌های مرتبط با مدیریت و برنامه‌های کتابخانه مشارکت داشته باشند. تأسیس صندوق‌های حمایتی برای کتابخانه‌های عمومی‌نیز می‌تواند گامی‌مؤثر در تأمین منابع مالی پایدار باشد. با ایجاد چنین صندوق‌هایی و جلب حمایت‌های مردمی‌و سازمان‌های فرهنگی، منابع مالی لازم برای توسعه خدمات کتابخانه‌ها فراهم خواهد شد. علاوه بر این، توسعه برنامه‌های داوطلبانه در کتابخانه‌ها، نظیر اجرای برنامه‌های آموزشی، مشاوره مطالعاتی و کمک در برگزاری رویدادها، می‌تواند ارتباط جامعه را با کتابخانه‌ها تقویت کند. همچنین، افزایش تعامل میان کتابخانه‌های عمومی‌و مدارس و دانشگاه‌ها، از طریق برنامه‌های مشترک، می‌تواند به افزایش نقش کتابخانه‌ها در زندگی آموزشی و فرهنگی جامعه کمک کند.

تمام این فعالیت‌ها زمانی آغاز می‌شود که سیاستگذاران فرهنگی در قدم اول ضرورت وجود کتابخانه‌های عمومی‌برای همه افراد جامعه را درک کنند و بدانند که هزاران برابر از بی‌توجهی که امروز به کتابخانه‌های عمومی‌می‌شود، فردا باید صرف رفع آسیب‌های اجتماعی، مبارزه با مواد مخدر، طلاق، مفاسد اخلاقی و دیگر مشکلات اجتماعی شود. کتابخانه‌های عمومی‌تنها مراکزی هستند که درهای خود را به روی تمامی‌افراد جامعه، بدون هیچ‌گونه تبعیضی از نظر مذهب، جنسیت و سن، باز می‌گذارند. این ویژگی منحصر به‌فرد، کتابخانه‌ها را از سایر نهادهای فرهنگی متمایز می‌کند. در حالی که مدارس نقش بسیار مهمی‌در جامعه دارند، خدمات آن‌ها تنها به دانش‌آموزان محدود است. در مقابل، کتابخانه‌های عمومی‌فضایی را فراهم می‌کنند که تمام اقشار جامعه می‌توانند از آن بهره‌مند شوند. به همین دلیل، ضروری است که توجه بیشتری به این نهاد فرهنگی مبذول شود، چرا که کتابخانه‌ها می‌توانند در پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی و ارتقای سطح آگاهی عمومی‌نقشی حیاتی ایفا کنند.

بازدید : 9
پنجشنبه 20 فروردين 1404 زمان : 12:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 7
چهارشنبه 19 فروردين 1404 زمان : 11:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 23
چهارشنبه 19 فروردين 1404 زمان : 11:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

Zabane-elm Publication / Bojnord North Khorasan
نقد، زبان هنجاری انسان مدرن است/ فضای مجازی نقد را شکوفا می‌کند، اما پر از تله است!

عیسی امن‌خانی، پژوهشگر ادبی گفت: نقد زبان هنجاری انسان مدرناست. انسان مدرن با این زبان و این نوع نگاه به جهان می‌نگرد، آن را ارزیابی و تبیین می‌کند. به همین دلیل، نقد می‌تواند همزمان به مسائل اجتماعی، زیبایی‌شناختی و دیگر حوزه‌ها توجه کند.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران( ایبنا) - مرضیه نگهبان مروی:نقد ادبی در ایران، از دیرباز تاکنون، همواره در کشاکش سنت و مدرنیته قرار داشته است. آثار شاعران کلاسیک مانند حافظ، مولانا و فردوسی که گنجینه‌ای بی‌بدیل از فرهنگ و ادب پارسی‌اند، اغلب با نگاهی ستایش‌گرایانه و گاه تقدس‌آمیز بررسی شده‌اند؛ نگاهی که گاه مانع از نقد بی‌طرفانه و عمیق این آثار شده است. در مقابل، با ورود به عصر مدرن و ظهور فضای مجازی، نقد ادبی چهره‌ای تازه یافته و به ابزاری فراگیر برای ارزیابی جهان تبدیل شده است. در راستای تبیین همین امر، گفت‌و گویی با عیسی امن خانی داشته‌ایم.

عیسی امن‌خانی، استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی در دانشکده علوم انسانی دانشگاه گلستان، دانش‌آموخته دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه شهید بهشتی است. او همچنین رئیس کتابخانه مرکزی و اسناد این دانشگاه است. امن‌خانی در حوزه نقد ادبی، تاریخ ادبیات و مطالعات بین‌رشته‌ای فعالیت دارد و آثاری چون مقالات تحلیلی درباره شاعران کلاسیک و معاصر و بررسی نظریه‌های ادبی منتشر کرده است. از جمله علایق پژوهشی او می‌توان به سبک‌شناسی، اسطوره‌شناسی و تأثیر فلسفه معاصر بر ادبیات پارسی اشاره کرد. او با نگاهی انتقادی و نوآورانه، به ترویج نقد مدرن در میان دانشجویان و پژوهشگران ادبیات می‌پردازد.

این مصاحبه تفصیلی تلاش دارد تا چالش‌های نقد آثار کلاسیک را در روزگار معاصر بررسی کند، توصیه‌هایی کاربردی به دانشجویان تازه‌کار ارائه دهد، نقش فناوری در تحول این حوزه را بکاود و افقی از آینده نقد ادبی ترسیم کند. با ما همراه باشید.

به نظر شما بزرگ‌ترین چالش در نقد آثار کلاسیک فارسی (مثل حافظ، مولوی یا فردوسی) چیست؟
آنچه مشخص است، هیچ چیز نباید فراتر از نقد قرار گیرد؛ فرقی نمی‌کند این موضوع مربوط به شاعران گذشته مانند مولانا، حافظ و فردوسی باشد یا شاعران معاصر. اما در دوره معاصر، به‌ویژه در زمان حال، یک چالش بزرگ وجود دارد و آن هم نوعی نقدگریزی نسبت به شاعران کلاسیک است که ریشه در تسلط یک ایدئولوژی خاص بر ذهن و زبان نخبگان این دوره دارد. این ایدئولوژی معمولاً نگاهی تقدس‌گرایانه به گذشته دارد؛ چه این گذشته تاریخی باشد و چه به شخصیت‌های تاریخی مربوط شود. این نگاه باعث می‌شود کسانی که از این منظر به موضوع می‌نگرند، گذشته را بسیار بزرگ و درخشان ببینند و همین دیدگاه در نهایت مانع از آن می‌شود که فرد بتواند یا بخواهد شاعرانی چون سعدی، حافظ و مولانا را نقد کند.
برای روشن‌تر شدن بحث، مثالی می‌زنم. وقتی به آثار آخوندزاده نگاه می‌کنیم، به‌ویژه در دوره اول زندگی‌اش که هنوز تعلق خاطر چندانی به ناسیونالیسم ندارد و او را می‌توان روشنفکری با گرایش‌های لیبرال دانست، می‌بینیم که به‌راحتی هم مولانا را نقد می‌کند و هم حافظ را و تقریباً تمام شخصیت‌های کلاسیک را مورد بررسی انتقادی قرار می‌دهد. اما در مقابل، وقتی به بزرگانی چون فروزانفر، قزوینی یا حتی زرین‌کوب نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که این افراد به‌تفصیل درباره حافظ، سعدی و مولانا نوشته‌اند، ولی حجم مطالب انتقادی در آثارشان بسیار کم‌رنگ‌تر از نوشته‌های کسانی چون آخوندزاده یا علی دشتی است. دلیل این تفاوت آن است که این بزرگان تحت تأثیر جهت‌گیری ایدئولوژیک خود، که اغلب ناسیونالیستی بود، یا تمایلی به نقد گذشتگان نداشتند یا ترجیح می‌دادند به‌جای نگاهی انتقادی، با دیدی ستایش‌گرایانه و غیرانتقادی به این شاعران بنگرند. آن‌ها بیش از آنکه بخواهند ناقد این شاعران باشند، در پی معرفی و ستایش آن‌ها بودند.

به دانشجویان تازه‌کار در نقد ادبی چه توصیه‌ای دارید؟ از کجا باید شروع کنند؟

به دانشجویان تازه‌کار در نقد ادبی چند توصیه دارم. نخست اینکه باید توجه کنند نقد صرفاً یک موضوع ادبی نیست، بلکه زبانی هنجاری در دنیای مدرن به شمار می‌رود. اگر به تاریخ ایران نگاه کنیم، از آغاز دوران پس از اسلام، یعنی زمانی که ایرانیان شروع به سرودن شعر یا نوشتن درباره شعر کردند تا دوره مشروطه، زبان غالب، زبان مدح یا هجو بود. شاعران معمولاً یا ستایش می‌کردند یا هجو می‌سرودند. اما از دوره معاصر، به‌ویژه از زمان مشروطه به بعد، زبان نقد به‌تدریج جای این‌ها را می‌گیرد و به یک هنجار تبدیل می‌شود. این نکته نه‌تنها در حوزه ادبیات، بلکه به‌طور کلی در زندگی انسان مدرنصدق می‌کند. به بیان دیگر، زبان نقد، زبان هنجاری انسان معاصر است.
بنابراین، دانشجویان باید دو نکته را بپذیرند: اول اینکه نقد صرفاً شاخه‌ای از حوزه ادبی نیست، بلکه زبانی هنجاری و فراگیر در دنیای امروز است؛ دوم اینکه در مواجهه با هر موضوع یا شخصیتی، باید با این زبان برخورد کنند. اما نکته مهم‌تر این است که برای نقد کردن، تنها داشتن دانش ادبی صوری کافی نیست؛ بلکه نیازمند نگاهی عمیق‌تر و گسترده‌تر است که فراتر از چارچوب‌های صرفاً ادبی عمل کند.
برای مثال، ما به دانش تاریخی نیاز داریم. امروزه به‌راحتی می‌توانیم شاعرانی مانند هوشنگ ابتهاج یا نیما را به خاطر رویکردهای چپ‌گرایانه‌شان نقد یا داوری کنیم. اما نقد صرفاً به معنای داوری ساده نیست. نقد فرآیندی جدی‌تر است و به لایه‌های عمیق‌تری نفوذ می‌کند. مثلاً پیش از داوری، این پرسش را مطرح می‌کند: چرا بخش بزرگی از نخبگان ادبی در آن دوره گرایش به چپ یا مارکسیسم داشتند؟ ابتهاج، شفیعی کدکنی، نیما و دیگران از این دسته‌اند. نقد فقط این نیست که بگوییم از اثری خوشمان آمده یا نه، یا چون ابتهاج تعلقات چپ‌گرایانه داشته، باید او را کنار بگذاریم. نقد دشوارتر از این‌هاست. کار سخت منتقد این است که بتواند به این پرسش پاسخ دهد: چه عواملی باعث شد گروهی از شاعران در یک دوره خاص چنین دیدگاهی را بپذیرند؟ به همین دلیل، نقد کار پیچیده‌ای است و علاوه بر دانش ادبی، نیازمند دانش گسترده تاریخی و اجتماعی نیز هست. توصیه‌ام به دانشجویان این است که تا زمانی که به این دانش مجهز نشده‌اند، با احتیاط نقد کنند. نمی‌گویم نقد نکنند، چون انسان ناگزیر از داوری است، اما این کار را با دقت و احتیاط انجام دهند.

رایج‌ترین اشتباهاتی که دانشجویان در نقد ادبی مرتکب می‌شوند چیست؟
یکی از رایج‌ترین اشتباهاتی که دانشجویان، به‌ویژه امروزه، مرتکب می‌شوند این است که تصور می‌کنند برای نقد حتماً باید یک بنیاد نظری مشخص داشته باشند. این موضوع به‌خصوص در میان ادبیاتی‌ها زیاد دیده می‌شود. مثلاً وقتی کتابی را نقد می‌کنید یا درباره چیزی با نگاهی انتقادی صحبت می‌کنید، می‌پرسند: «بنیاد نظری کارتان چیست؟» منظورشان نظریه‌های ادبی رایج امروزی مثل رویکرد فرویدی، مارکسیستی یا نظریه‌های مشابه است. اما این تصور اشتباه است که اگر نقد فاقد این بنیادهای نظری باشد، ارزش خود را از دست می‌دهد. چنین چیزی درست نیست.
نقد می‌تواند مبانی بسیار متنوعی داشته باشد. مثلاً ممکن است بر پایه باورهای کلامی‌باشد؛ یعنی شما از منظر باورهای کلامی‌یا فقهی خودتان نقد کنید. یا ممکن است بنیادهای ایدئولوژیک داشته باشد و بر اساس اصول ایدئولوژیک شما شکل بگیرد. این به آن معنا نیست که نقد حتماً باید بر اساس چند نظریه مشخص و متداول باشد. خیر، چنین الزامی‌وجود ندارد. باید حساب این دو را از هم جدا کرد. نقد می‌تواند بر پایه نظریه باشد، اما این تنها یکی از مبانی ممکن است و به این معنا نیست که بدون نظریه نمی‌توان نقد کرد.
حتی می‌خواهم بگویم، شاید کمی‌اغراق‌آمیز به نظر بیاید، اما ایمان بیش‌ازحد به نظریه‌ها گاهی فضای نقد را محدود می‌کند. نظریه‌ها شما را در چارچوبی قرار می‌دهند که ممکن است رویکرد انتقادی‌تان را تضعیف کند. زیرا نقد وقتی در چارچوب‌های سفت‌وسخت قرار می‌گیرد، معمولاً نمی‌تواند به نتایج درخشان و خلاقانه‌ای برسد.

تأثیر فناوری و فضای مجازی (مثل شبکه‌های اجتماعی) بر نقد ادبی و تولید آثار ادبی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بررسی تأثیر فناوری بر نقد ادبی کار دشواری است. از یک سو، فناوری ممکن است به شکوفایی نقد کمک کرده باشد. در گذشته، به دلیل نبود فضای مجازی، نقد عمدتاً به صورت مکتوب بود و باید از فرایند چاپ عبور می‌کرد. اینکه نقدی مورد استقبال قرار می‌گرفت یا نه، به سختی مشخص می‌شد و این فرایند بسیار زمان‌بر بود. اما امروزه، فضای مجازی به هر فرد این امکان را می‌دهد که خود به یک رسانه تبدیل شود. شما به‌راحتی می‌توانید گروهی یا کانالی در فضای مجازی ایجاد کنید، آثار انتقادی خود را منتشر کنید و بدون نیاز به انتظار برای فرایند داوری و چاپ، آن‌ها را بلافاصله در دسترس قرار دهید. مثلاً به محض اینکه کتابی مانند آثار دکتر شفیعی کدکنی منتشر می‌شود، می‌توانید پس از خواندن آن، نقد خود را بنویسید و به سرعت پخش کنید. در گذشته چنین امکانی نبود. خودم به یاد دارم وقتی مقاله‌ای در نقد کتابی از دکتر شفیعی نوشته بودم، مدت‌ها دستم مانده بود و نمی‌دانستم کجا باید چاپش کنم. آن زمان این کار دشوار بود، اما امروزه بسیار ساده شده است.

با این حال، جنبه دیگری هم وجود دارد. این امکان ممکن است مشکلاتی ایجاد کند و فکر می‌کنم چنین جریانی هم در حال شکل‌گیری است. امروزه هر کسی می‌تواند کانالی راه‌اندازی کند و بدون داشتن دانش اولیه نقد یا آگاهی از مقدمات آن، شروع به نوشتن کند. در گذشته، نقدهای مکتوب پیش از چاپ توسط داورانی زبده بررسی می‌شدند و خوب و بد از هم جدا می‌شد. اما حالا چنین فیلتری وجود ندارد. هر چیزی که نوشته می‌شود، بدون گذشتن از نظر داوران، منتشر و پخش می‌شود. این وضعیت ممکن است فضایی را به وجود آورده باشد که با انبوهی از یادداشت‌های تلگرامی‌یا مجازی مواجه شویم که بسیاری از نویسندگانشان فاقد دانش لازم‌اند یا متن‌هایشان از دقت و اعتبار کافی برخوردار نیستند.
با این حال، این به معنای آن نیست که باید جلوی فضای مجازی را بست. خیر، این پدیده اجتناب‌ناپذیر است. به نظرم کمک‌هایی که فضای مجازی به نقد می‌کند، ارزشمندتر از آن است که بخواهیم آن را حذف کنیم. فوایدش بر معایبش می‌چربد و بهتر است به جای بستن این فضا، از ظرفیت‌های آن بهره ببریم.

به نظر شما نقد ادبی در آینده به چه سمتی حرکت خواهد کرد؟
در پاسخ به این سؤال که نقد در آینده، مثلاً در سال ۱۴۰۸، به چه مسیری باید برود، می‌خواهم بگویم که اصولاً نباید برای نقد «باید» و «نباید» تعیین کرد. نقد باید مستقل باشد و در هر دوره‌ای با توجه به مقتضیات زمان خود پیش برود. ممکن است در یک دوره، مسائل اجتماعی پررنگ‌تر شوند و در دوره‌ای دیگر، جنبه‌های زیبایی‌شناختی بیشتر مورد توجه قرار گیرند. نیازی نیست بگوییم نقد باید صرفاً به یک حوزه خاص محدود شود یا می‌تواند به همه مسائل ورود کند. همان‌طور که پیش‌تر گفتم، نقد زبان هنجاری انسان مدرناست. انسان مدرن با این زبان و این نوع نگاه به جهان می‌نگرد، آن را ارزیابی می‌کند و تبیین می‌نماید. به همین دلیل، نقد می‌تواند همزمان به مسائل اجتماعی، زیبایی‌شناختی و دیگر حوزه‌ها توجه کند. هیچ «بایدی» برای آن وجود ندارد و هیچ انتخاب «این یا آن» هم در کار نیست؛ نقد می‌تواند به همه این جنبه‌ها به طور همزمان بپردازد.

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 52
  • بازدید کننده امروز : 53
  • باردید دیروز : 19
  • بازدید کننده دیروز : 20
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 359
  • بازدید ماه : 100
  • بازدید سال : 13651
  • بازدید کلی : 13671
  • کدهای اختصاصی